مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
چشمه جود و سخا چشم ترش میسوزد آتش افتاده به جان و جگـرش میسوزد زنی از نسل شقاوت زده خنجر از پشت زخم کاریست، که پا تا به سرش میسوزد چون پرستوی اسیری که شکسته بالش گوشۀ حجـره غـریـبانه پـرش میسوزد مـیـوه بـاغ رضــا از سـر شـاخ افـتـاده بـاغـبان کو که بـبـیـند ثـمرش میسوزد شعـلـهور شد دل آفـاق از آن آتـش و آه آسـمـان دید که قـلـب قـمـرش میسوزد شده بیتـاب دل کـوثـر و طاهـا از درد شعـله افـتاده به دریـا گُهـرش میسوزد سوخت از داغ مدینه همه عمرش که چرا خـانه فـاطـمـه دیـوار و درش میسوزد از تب زهر چنان سوخت دل و جان جواد عرش با لوح و قلم از خبرش میسوزد یـاس بـسـتـان غـریب الغـربا پـرپـر شد در بهاری که چنین خشک و ترش میسوزد آسـمـان گـریـه بر احوال یتـیـمـش دارد پدری محتضر است و پسرش میسوزد عـالـمی منـتـظـر دسـت عـدالـت مـانـده سـالها از غـم او مـنـتـظرش میسوزد شده پـژمـرده دل سرخ "شقایق" از غـم هر شب از دوری او تا سحرش میسوزد |